گفتوگوي لري كينگ با استاد Luciano Pavarotti

گفتوگوي لري كينگ با استاد لوچانو پاواروتتي ( Luciano Pavarotti )
27 سپتامبر 2003
اولين بار كي به صورت حرفهاي خواندي؟
بايد دو جور پاسخت را بدهم. با پيانو و با اركستر. با پيانو، من هجده سالم بود. براي هر اجرا يك يا دو دلار ميگرفتم. اما اولين روزي كه با اركستر خواندم، 29 آوريل 1961 بود. روزي كه من كارم را آغاز كردم و مهمترين روز زندگيام تا امروز است. چرا كه در اين روز، استاد پاواروتتي معلم دبستان تبديل شد به يك خواننده اپرا با صدای تنور. Tenor
تو يك معلم بودي؟
بله. من معلم دبستان بودم.
كجا كارت را شروع كردي؟
رجيوميليا. نزديك شهرم Modena
تو در دوران نوجواني چيز غير عادي در خودت نديده بودي؟
نمي دانم. هنوز چيزي به وجود نيامده بود.
يعني هيچ وقت يك خواننده 14 ساله بزرگ به وجود نميآيد؟
چرا، اما عموما صداي واقعي در سنين 18 تا 20 سالگي شكل ميگيرد و تو ميتواني آن را پرورش دهي. اما هيچ چيز اعجابانگيزي در آن سنين قطعي نيست. اگر به زندگي بزرگترين خوانندههاي دنيا نگاهي بيندازي ميبيني هيچ كدام اين گونه وارد كار نشدهاند.
چيزي از آن شب اول اجرا سال 1961 به خاطر ميآوري؟
اوه شب اول...خيلي ترسيده بودم. حقيقتش اين است كه نميدانستم اگر با اركستر به روي صحنه بروم، تمام كلمات و حركات را به خاطر خواهم آورد يا نه. همه چيز كاملا جديد بود. يك پرش اساسي بدون هيچ تمريني. ما يك ماه اين برنامه را اجرا كرديم و همه چيز خيلي عالي بود. ما يك گروه عالي بوديم.
يعني به موفقيت رسيديد؟
خيلي. خيلي موفقيت بينظيري بود. اما در حرفه ما وقتي يك خوانندهی Tenor، خوب باشد و درست بخواند، همه دنيا ميشناسندش.
چه چيزي باعث شد كه مشهور شوي؟ اجراي ويژهاي بود؟ ظهور پاواروتتي علتش چه بود؟ كجا بود كه همه دنيا پاواروتتي را شناختند؟
شهرت... نميدانم الان مشهورم يا نه. اما زماني كه دنيا پاواروتتي را شناخت، وقتي بود كه من به جاي Di Stefano در كاونت گاردن لندن وارد زمين مسابقه شدم. روزنامهها البته از نام من استفادهاي نكردند. اين بزرگترين و مهمترين تيتر بود: «دياستفانو تعويض شد» دياستفانو هميشه مورد توجه بود.
آيا شبي بوده كه با خودت بگويي «امشب، شب من نيست؟» شبي كه هيچ چيز برايت روي روال نباشد؟
بله
و تو خودت اين را پيش از تماشاگرانت متوجه شدهاي؟
دقيقا. دقيقا. زماني كه تئاتر را ترك كردم، خيلي از دوستانم به من گفتند كه اين كارت اشتباه است. گفتم بله، اشتباه است، اما من در اين كار بهترين نيستم. پس بايد خودم اين را بفهمم. فلسفه زندگي من اين است.

راستي وضعيت سلامتيات چگونه است؟ چند عمل سنگين داشتهاي؟
مال پنج سال پيش است.
درست است. اما الان حالت چطور است؟
خيليخوبم. خيليخوب. خيليخوب
مشكل وزن... آيا هميشه وزنت در نوسان بوده؟
نه. من تا به حال دو بار، 85 پوند وزن كم كردهام. باورت ميشود؟ دو بار. البته ميبيني كه دوباره به سر جاي اولم بازگشتهام.
آيا وقتي سنگين وزنتر ميشوي، بهتر ميخواني؟
نه، نه، نه، نه. اين چيزي است كه بعضي مردم ميگويند.
فكر ميكني دليل عمده شهرت تو چيست؟ چرا مدام روي جلد روزنامهها هستي؟ چرا مردم زندگي شخصي تو را تعقيب ميكنند؟ چرا تو؟
شايد براي اينكه من براي آنها ميخوانم. اگر تو يك بار مرا ببيني، نميتواني مرا با يكي ديگر اشتباه بگيري. صدا هم همينطور. صداي مرا با كس ديگي نميتواني اشتباه بگيري. اين دو مساله در كنار هم شخصيت مرا ميسازد. شايد اسمش شخصيت نباشد، اما مردم اينطوري عنوانش ميكنند.
آيا تو الان زندگي شادي داري؟
بله. خيليخيلي شاد
نيكولتتا در زندگي تو چه معنايي دارد؟
يك چيز جديد و جذاب خارقالعاده. او به من يك فرزند داده و امروز من يك پدرم
تو چگونه با او آشنا شدي؟
او براي پروژه پاواروتتي و دوستان براي من كار ميكرد. من او را ميديدم و ميگفتم اين كار را بكن، آن كار را بكن. اما او را بسيار با شخصيت ديدم. بسيارعالي و بسيار حساس. و بعد عاشق شدم، به همين وضوح.

اسم دخترت چيست؟
آليس

من دو پسر سه و چهار ساله دارم و البته كمكم وارد 70 سالگي ميشوم.
چگونه تو در اين سن جرات كردي پدر شوي؟
داشتن فرزند حق توست. من يك پدرم. پدربزرگ هم هستم و به هر دو آنها هم عشق ميورزم.
راستي به زودي 68 ساله ميشوي. حس پدر شدن دوباره چگونه است.
بله. پدر من 90 سال عمر كرد. مادرم هم در 87 سال. آنها زندگي زيبا و جذابي داشتند. من هم پسر خيلي خوبي بودم. حس پدر بودن را در 60 سالگي پدرم هم تجربه كردم. پدرم 60 ساله بود كه گواهينامه رانندگياش را گرفت. من به او فشار آوردم كه تمرين كند. لباسهايش را تناش ميكردم. با اتومبيل كوچكم او را تمرين ميدادم. درست مثل يك پدر.
آنها چطور؟ وقتي تو بچه بودي، آنها هم با تو همين رفتار را داشتند؟ يعني همين جوري از تو مراقبت
میکردند .خيلي بهتر و زيادتر از اين. من نتوانستم كار فوقالعادهاي برايشان انجام بدهم و واقعاً از اين بابت متاسفم. مادرم به شدت حساس بود و اين حساسيتش را به من هم منتقل كرد. پدرم هم خيلي مراقبم بود. خيلي زياد. ضمن اينكه خواننده هم بود. من اصلاً خوانندگي را با پدرم شروع كردم.
پدرت هم خواننده بود؟
بله. پدرم هم خواننده ی Tenor بود. پدر و مادرم هر دو به من كمك كردند تا به اين كيفيت برسم
آيا پدرت ميپذيرفت كه پسرش خواننده بهتري است؟
به سختي. پدرم كمي به اين موضوع حسادت ميكرد. چراكه او صداي بسيار خوبي داشت. صدايش بهتر از من بود.
بهتر از تو؟
بله
ميشود درباره اين موضوع توضيح بدهي؟
من فكر ميكنم صداي بهتر داشتن دليل خواننده بهتر بودن نيست. آواي صدا و اينكه تو بداني چگونه از صدايت استفاده كني بسيار مهمترند. نحوه كاربرد عبارات، زير و بم صدا، حس موسيقايي و... خيلي مهماند.
دليل اينكه من موفق بودم و او نبود، همينهاست. من خيلي بهتر از پدرم بودم. اما اين هديه خدا به من است. او به من اين صدا را هديه داده و البته اين زيركي را كه آن را به خوبي به كار بگيرم.

وقتي مشغول خواندن هستي، آيا كلمات در ذهنت شكل ميگيرند؟ آيا متوجه آنچه ميخواني هستي؟
بله. يك ثانيه قبل از اينكه بخوانم، ميدانم چگونه خواهد شد. احساس ميكنم.
اگر در اين لحظات، حس كني كه اجرايت خوب نخواهد شد، ميتواني تغييرش دهي؟ يك ثانيه به نظر زمان بسيار كمي است.
بله، ديگر خيلي دير شده (خنده)
آيا تا به حال چنين مشكلي پيش آمده؟
بله
آيا شنيدن صداي خودت را دوست داري؟
نه. اگر تو ميخواهي كاري كني كه به من خيلي بد بگذرد، مرا به منزلت دعوت كن. بهترين غذا را آماده كن و يكي از قطعات مرا در دستگاه بگذار. هضم غذاها قبل از شروع، تمام ميشود.
چرا؟
براي اينكه من كمالطلبم و هر لحظه فكر ميكنم ميشود بهتر از آنچه ميشنوم اجرا كنم. هر چند كه خيلي خوب كار كرده باشم.
خب، شخصا دوست داري چه نوع موزيكي را گوش كني؟ كلاسيك، پاپ، راك؟
من عاشق گوش كردن به موزيكهاي خوبم. به نظرم ارزشگذاري روي موسيقي پاپ، راك، جز، كلاسيك و سمفونيك جايز نيست. موزيكي را دوست دارم كه واقعا خوب باشد.
پس تو ممكن است يك قطعه راك گوش كني، يك قطعه پاپ...
بله. من حتي رپ خواندهام
چي؟ رپ؟
بله. در پروژه پاواروتتي و دوستان خواننده همكارم رپ ميخواند و من هم به سبك او می خواندم خيلي خوب بود.
آيا تو بيتلز را دوست داري؟
بله. خيلي. آنها بينظير بودند. پديدههاي واقعي. فكر ميكنم ما با هم بزرگ شديم. آنها هم در ابيرود بودند وقتي كه من مشغول ضبط كارهاي خودم بودم.
تو هم در ابيرود كارهايت را ضبط كردي؟
بله.
ديروز پل مك كارتني را ديدم. هنوز هم خيلي خوب ميخواند.
صددرصد. فكر ميكنم او بايد در پروژه پاواروتي و دوستان مشاركت ميكرد. او به من قول داده بود كه اين كار را ميكند. اما بعد بنا به دلايلي از انجام اين كار سرباز زد.
من او را زياد ميبينم. حتما به او يادآوري ميكنم. مسلماً همراهي با تو براي او افتخار است.
شاید .نمی دانم
تو وقتي يك آهنگ را هزار بار ميخواني و باز براي بار هزار و يكم هم مجبور ميشوي در يك كنسرت يا يك محفل آن را بخواني، اعصابت به هم نميريزد؟
نه، موسيقي هميشه براي من تازگي داشته و دارد. همه زندگي براي من تازه است. حرفهام را هم به همين خاطر خيلي دوست دارم چون هميشه با آن، احساس شادابي و طراوت ميكنم.
هر روز ميخواني؟ تا حالا برايت پيش آمده كه يك روز اصلاً نخواني، حتي براي تمرين؟
نه، من هميشه در حال تمرين يا اجرا كردنم. هميشه در حال خواندن.
سيگار هم ميكشي؟
اگر بگويم اصلاً سيگار نميكشم، دروغ گفتهام. ولي راستش اين است كه من فقط تابستانها سيگار ميكشم، آن هم فقط 10 نخ طي اين 3 ماه.
از سه تنور (3 Tenors) بگو. تو و كارراس و دومينگو به اسم سه تنور (3 Tenors) معروف شدهايد. بگو چطوري همديگر را پيدا كرديد؟ چطوري كنار هم جمع شديد؟
قرار بود من و دومينگو با هم در جام جهاني ايتاليا به عنوان دو تنور (Tenors 2) بخوانيم. كارراس هم آن موقع به شدت مريض بود. بعدا شنيديم كه كارراس حالش بهتر شده. من و دومينگو تصميم گرفتيم براي شكرگزاري و تبريك گفتن به كارراس، او را هم به جمع خودمان اضافه كنيم. همين كار را هم كرديم. 3 تنور به همين سادگي شكل گرفت و موفق هم شد. 4 سال بعد در جام جهاني آمريكا هم كارمان تكرار شد. حالا در جام جهاني آلمان دوباره از ما به عنوان سه تنور (2 Tenors) براي اجرا دعوت شده است.
بينتان دعوا نميشود؟ خب، بالاخره شما با هم همكاريد. يعني هيچ حس رقابتي بينتان نيست؟
رقابتي هم اگر باشد، بينمان نيست. هر كداممان سعي ميكنيم از آنچه هستيم، بهتر شويم و بهتر بخوانيم. همين! من واقعا متاسفم كه ميبينم حتي در كشور خودمان، خيليها دلشان ميخواهد بين ما اختلاف بيفتد ولي ما 3 نفر هميشه براي همديگر احترام قائل بوده و هستيم. راحت با هم كار ميكنيم. مطمئن باشيد.

فكر ميكني چرا صدايت با بقيه خوانندهها فرق دارد؟ تو چه كار ميكني كه آنها نميكنند؟
خب، حنجره آدمها با هم فرق دارد. تازه، بعضي از خوانندهها بيشتر تمرين ميكنند، بعضي خوانندهها كمتر.
لوچيانو! تو يك خواننده كلاسيك هستي ولي با خيلي از خوانندههاي پاپ و راك همخواني داشتهاي: جيمز براون، بونو، اريك كلاپتون، ماريا كري، ناتالي كول، التون جان، سلين ديون، تام جونز، ريكي مارتين، استينگ و...از اين همخوانيها واقعا لذت ميبردي؟
خب، البته! من حتي از اينكه اين آدمها را از نزديك ببينم و بشناسم، لذت ميبرم. من خوشم نميآيد كه يك هنرمند را فقط از عكس روي جلد آلبومش بشناسم.
هنوز هم وقتي در يك اجرا برايت دست ميزنند، لذت ميبري؟ يا اگر كمتر تشويقت كنند ناراحت ميشوي؟ يا ديگر به حدي رسيدهاي كه خيلي برايت فرق نميكند؟
نه، خيلي فرق ميكند! از تشويق مردم واقعاً لذت ميبرم. حس ميكنم كه دارم كارم را خوب انجام ميدهم. من با همين دست زدنها و تشويقهاست كه زندهام.
ولي اين تشويقها هم بالاخره يك روزي تمام ميشود، مثلا روزي كه تو با خوانندگي خداحافظي ميكني. آنوقت چه كار ميكني؟
خب، فيلم اجراهايم را كه هميشه ميتوانم ببينم!
بين آهنگسازها كدامشان را بيشتر دوست داري؟ اگر بخواهي فقط از يك آهنگساز اسم ببري، چه كسي را انتخاب ميكني؟
نه، نميتوانم فقط يك اسم بگويم. لااقل بايد از 3 نفر اسم ببرم.خب، قبول. سه نفر!موتزارت، بتهوون و وردي.
لوچيانو! تو الان دقيقا كجا زندگي ميكني؟
مودنا، يعني همانجايي كه به دنيا آمدم. يك جايي است بين ميلان و فلورانس
.
سرگرميات چيست؟ آن اوقاتي كه در حال خواندن و تمرين كردن نيستي چه كار ميكني؟
ايتالياييها از 4ـ3 سالگي به بچههايشان توپ ميدهند و ميفرستندشان فوتبال. من هم فوتبال را خيلي دوست دارم. يوونتوسيام. خودمان هم بعضي اوقات فوتبال بازي ميكنيم. البته نميتوانم زياد بدوم! كتاب هم زياد ميخوانم. تلويزيون هم بالاخره هست و. . .
من امشب از اينكه با هنرمندي مثل تو مصاحبه كردم، واقعا خوشحالم. دلم ميخواهد اين گفتوگو را ادامه بدهم اما حيف كه ديگر امكانش نيست. اگر از بعضي حرفهايم در بين مصاحبه احياناً اذيت شدي، معذرت ميخواهم. ببخشيد!
نه، به هيچوجه! لذت بردم. تو كارت را خوب بلدي. من هم از اينكه با تو مصاحبه كردهام واقعاً خوشحالم.

سلام به همه ی شما هنرمندان و